کسی انگار آوازی غمگین میخواند از ته چاه
من استخوان ها را دور خودم میچیدم
و سعی میکردم شمایل موجود اولیه را
همانطور که خالقش ساخته بود
بکشم
آدم من استخوانهایش مرتب نمیشد
یعنی یک جاهایی از او را جویده بودند
همین باعث میشد پک های عمیق ممنوعه را به سیگارم بزنم
گورکن پیر بیلش را زمین گذاشت و امد که من را در درست کردن پازل کمک کند
با دقت به آدم <<من>> خیره شد
و بعد سیگارم را از دهانم برداشت و بر لبان کبود خودش گذاشت
رفت آنطرف تر
و پشت کرد به خورشید که داشت آخرین نفس هایش را میزد
و شروع کرد به بیل زدن
صدای ناله می آمد از گودال
تازه فهمیده بودم که دست و پای آمیزاد در این گودال ها جا نمیشود
آنوقت گورکن آن ها را خرد میکرد که به محیط زیست کمک کرده باشد
چندش آور بود
دستهای خون آلود گورکن
***
پازل های غمگین
من را عاقل تر میکند.